پس از یک پیشنهاد غافلگیرانه، ایزی لوش و ویل پاندر شور و شوق خود را شعله ور می کنند. ایزی مشتاقانه ویل را در دهانش می گیرد و با لب های کوتاه شده و صورتی اش او را وسوسه می کند. سپس، او را سوار می کند، سوار خروس تپنده اش می شود، قاب کوچکش هماهنگ با ریتم آنها می پرد.