ناتالی پس از آخرین عمل جراحی خود، دارایی های جدید خود را به رخ می کشد. ارباب بی رحم او، که با نوک سینه هایش وسواس دارد، او را می بندد و قبل از اینکه وحشیانه به بیدمشک حساسش شلاق بزند، آنها را اذیت می کند. فریادهای او در اتاق می پیچد و او به لذت سادیسمی خود ادامه می دهد.